شرکتی که تو ایران کار میکردم پارکینگ رو کرده بود سالن غذاخوری هر چند وقت یک بار هم شهرداری دستور تخریب می دادو کاسه کوزه ما رو کولمون و بساط رو میز غذا خوردن براه میشد
تا اینجاش خوب بود می نشستیم دور یک میز و بساط گپ براه بود ولی قسمت بد قضیه این بود که برای شستن ظرفها و قاشق و چنگال باید از دستشویی استفاده می کردیم (منظورم توالته که یک سینک هم همون بغل داره) و قسمت بدتر قضیه این بود که نوبت نوید باشه و اون با همون اسکاچی که باهاش سینک رومی شورند روزها قاشقها رو بشوره و تو هم روز بعد با اشتها غذا بخوری
تو شرکت جدید طبقه ما یک سالن غذاخوری داره با دو تا یخچال فریزر ، یک یخچال بزرگ ویترینی ، یک یخچال ساید بای ساید با آب سردکن ، چهار عدد مایکروویو (که کسی معطل نشه!) و یک عدد ماشین ظرفشویی
پارکینگ هم ظرفیتش حداقل یک و نیم برابر تعداد کارکنانه و دیگه لازم نیست از نوبنیاد بری تا چهارراه پاسداران و آخر سر ببینی ماشینت که صبح صحیح و سالم مثل دسته گل پارک شده بود سپرش آویزونه و یک خط سرتاسری داره
نویسنده : عسل خاتون عقده ای ندید بدید
۱ نظر:
ببینم بازم بهونه برا نق زدن پیدا می کنی یا نه!ء
ارسال یک نظر