امروزمیشود پنج سال ، چه ساده بودم که فکر می کردم با گذشت زمان درد سبکتر میشود.
روزهای بیپدری همه مثل همند ، نبودنش همیشه هست، پیش از آن که فکر کنی درد میآید و با دستی سنگین گلویت را میفشارد و رها نمیکند.
دلم تنگ شده است برای شنيدن زنگ خوشحالی صدايش از پشت تلفن ، برای « خدا نگهدارت » گفتنهايش ، برای سیگار کشیدنهای یواشکیش ،برای کتاب هميشگی روی زانويش و برای مهربانی بی حد و حصرش.
کاش کسی باشد به دخترکی که دلتنگ آغوش پدر است بگوید انتهای این دلتنگی کجاست .
۱ نظر:
نبودنش همیشه هست. ... حیف
ارسال یک نظر