خدا را شکر که همان روزهای آخری که چمدان میبستم و بدو بدو با همه خداحاقظی میکردم انقدر با اين زبان شيرين فارسی درفشانی کردم که همه خانواده محترم تاييد کردند که حرف زدن من و گنجينه لغات ارزشمندم پشيزی نمیارزد. همانجا ، جلوی چمدان باز پر از لاک و کتاب و لواشک و زعقران ،همه را شاهد گرفتم که وقتی برمیگردم اشتباهات درخشان حرف زدنم را به پای زندگی در بلاد خارج! نگذارند که اين استعدادی که دارند میفرسنتد آنور آب به همين شيرين زبانی بر خواهد گشت.
خوب اين را گفتم که خيال خودم و همه راحت باشد ، ولی اينکه بگويم امروز نوزدهم رمضان روز شربت خوردن حضرت علی است جداً، جداً، جداً برای خودم هم دريچههای تازهای از دنيای کشف نشده درونم را باز کرد.
۳ نظر:
خدايا خود مرا عاشق نمودي
به قلبم نغمه ي عشقش سرودي
نديدم حسن خلق دلبرم را
تو چشمم گشتي و او را ستودي
به بيداري ز رويش چشم بستم
به خوابم کردي و دل را ربودي
تو روزم را سيه کردي چه گويم
که گندم باز و عاشق سوز بودي
عسل؟شربت خوردن یا ضربت خوردن؟
kheeeeeyli bahal bud.... kolllli khandidam ;D
ارسال یک نظر