۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه

خدا را شکر که همان روزهای آخری که چمدان می​بستم و بدو بدو با همه خداحاقظی می​کردم انقدر با اين زبان شيرين فارسی در​فشانی کردم که همه خانواده محترم تاييد کردند که حرف زدن من و گنجينه لغات ارزشمندم پشيزی نمی​ارزد. همانجا ، جلوی چمدان باز پر از لاک و کتاب و لواشک و زعقران ،همه را شاهد گرفتم که وقتی بر​می​گردم اشتباهات درخشان حرف زدنم را به پای زندگی در بلاد خارج! نگذارند که اين استعدادی که دارند می​فرسنتد آنور آب به همين شيرين زبانی بر خواهد گشت.
خوب اين را گفتم که خيال خودم و همه راحت باشد ، ولی اينکه بگويم امروز نوزدهم رمضان روز شربت خوردن حضرت علی است جداً، جداً، جداً برای خودم هم دريچه​های تازه​ای از دنيای کشف نشده درونم را باز کرد.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

خدايا خود مرا عاشق نمودي
به قلبم نغمه ي عشقش سرودي
نديدم حسن خلق دلبرم را
تو چشمم گشتي و او را ستودي
به بيداري ز رويش چشم بستم
به خوابم کردي و دل را ربودي
تو روزم را سيه کردي چه گويم
که گندم باز و عاشق سوز بودي

پريا گفت...

عسل؟شربت خوردن یا ضربت خوردن؟

shazde khanum گفت...

kheeeeeyli bahal bud.... kolllli khandidam ;D